ثبات عادت بستگی به پوچی آن دارد. _پروآر
سرفه می کند تنهایی،
سه بار به پشتش می زنم...
...تو شاید نتوانی همه را دوست داشته باشی
چاغ ها و لاغرها را،
سیاه ها را،
سفیدها را،
مانند احمقی
که در تیمارستان گم شد
هنگام فرار از سایه معشوقه های احتمالی.
بیکار بودی زندگی کن.
هر وقت کارَت تمام شد زنگ بزن.
من اولین کسی هستم
که بعد از گربه سیاه از خیابان عبور می کند
و از خرافات
در تمام طول راه می لرزم.
(دندان هایم را می سایم بر گربه های سفید)
یک لیوان شکلات گرم هم خالی شد.
و در جیبم زوزه می کشد تنهایی
مانند سگی که زیر ماشین افتاده است.
معمولا آن ها را تیرباران می کنند. شب ها.
شلیک های معمولی شبانه.
نگهبان خواب بسته تیمارستان.
عیش بدون پارس.
دوست داشتنت کم کم عادت می شود.
سریع زندگی کن، وقت نیست.
منتظر زنگت هستم.
شاعر داتو چاخیان
ترجمه: ادیک بغوسیان